من هرگز کسی شبیه به خودم را ندیده ام
هرگز کسی شبیه به خودم را نداشته ام
ولی گاهی به این فکر کرده ام که چه خوب بود اگر یک نسخه ی دیگر هم از من وجود داشت
یکی که تکرار دوباره ای از من باشد . دست ها ، چشم ها ، نگاه ، لبخند و رفتارهایش
درست شبیه به خودم باشد و ، هرجا که رفت ، با من اشتباهش بگیرند
کسی که می شد افکار مشترکمان را روی هم بریزیم و فکری اساسی به حالِ جهان کنیم
شاید اگر دوتا بودیم ، زورمان به همه چیز می رسید
شاید اگر دوتا بودیم ، هیچ کس حریفِ آرزوهایمان نمی شد
با هم دست به کار می شدیم و تمام دیوارهای شهر را رنگ می زدیم
با هم می رفتیم و برای تمام آدم های غمگینِ جهان ، چای می بردیم ، کنارشان می نشستیم و آرامشان می کردیم
باهم حرف می زدیم ، باهم قدم می زدیم و پا به پای هم ، دیوانگی می کردیم
من برای ادامه ی راه ، یکی شبیه به خودم را کم دارم
تنهایی زورم به آرزوهایم نمی رسد
تنهایی برای تمامِ هدف هایم زمان و انگیزه ی کافی ندارم
امروز به این فکر کردم که دوقلوها باید آدم های خوش اقبالی باشند
به معنای واقعی ، یکی هست که هوایشان را دارد ، عاشقانه دوستشان دارد و آنها را عمیقا می فهمد
اگر خدا از من هم یک نسخه ی دیگر آفریده بود
آنوقت تنهایی ام را با کسی پر می کردم که ارزشش را داشت ، کسی که شبیه به خودم بود ، افکار عجیبم را می فهمید و با هم می نشستیم ، چای می خوردیم و بحث های فیلسوفانه می کردیم
کسی که نیازی نبود خودم را برای نگاه های لبریز از سوال و ابهام او تشریح کنم
کسی که اگر بود ؛ با تمام شباهتش با من ، منحصر به فرد ترین آدمِ زندگی ام می شد
#شبیه_خودم...